دو تا آدم... :دی

۱۷ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

1-به خاطر تعطیل بودن بخش های اداری دانشگاه کارای گواهینامه افتاد واسه بعد از ماه رمضون!(failed)

2-ترم تابستون برداشتم درس هم میخونم!نیشخند(ok)

3-ورزش هم میکنم بهتره وضعم!نیشخند(ok)

4-روزه نتونستم بگیرم به جز 3 روز اول!خنثی(failed)

5-دوست هم نمیخوام دیگه همین وضعم خوبه!(ok)

6-کارآموزی هم نمیرم فعلا تا بعد ببینم چی میشه!(failed)

در کل خوب نبودم این ماه تو هدفام...

*معنی عکس پایین:so-so

**امیرحسین**

امروز طبق معمول سعی کردم خوب باشم!

و بودم!نیشخند

سعی کردم انرژی بدم!

میدونستم دوستام خسته ان!میدونستم انرژی ندارن به خاطر روزه بودن ولی خوب پیش رفت!نیشخند

اول صبح که با کلاس اخلاق شروع شد!

این استاد عالیه!عالی!نیشخند

فکر کنم مرحله بعدی تغییر کردنام با حرفای ایشون باشه!نیشخند

فکر کنم تو خیلی از موارد که بقیه نمیتونن هم بتونه کمکم کنه!:-سوت

ولی فعلا زوده بخوام ازش کمک بخوام!نیشخند

کلاس اخلاق که تموم شد رفتیم کتابخونه!خندهره

تنها کتابخونه ای که میرم و خسته کننده نیست کتابخونه دانشگاست!خنده

وای فای چه کارا نمیکنه دیگه!خنده

حالا امروز دوستم لپ تاپ آورده بود رفتیم تو کتابخونه نشستیم بازی کردیم!خنده

اتفاق بد امروز کلاس ریاضی بود!خنثی

من داشتم ریاضی میخوندم!داشتم آشتی میکردم باهاش!نیشخند

ولی استاد محترم فرمودن که قراره امتحان سخت بگیرن تا یه درسی بشه واسه مون که یادمون نره دروغ نگیم!

ولی آخه من که دروغ نگفتم!

از بچه ها پرسید ترم قبل انتگرال خوندید؟گفتن نه!

از ما نپرسیده بود که بخوایم جوابشو بدیم!منم چیزی نگفتم اصلا!

بذار سخت بگیره!بذار بندازه!منم دیگه همون امیرحسین قبلی!

وقتمو میذارم واسه خوندن اخلاق که حداقل به درد میخوره!

دیگه علاقه ای به خوندن ریاضی ندارم!!!

حالا بیخیال!

کلاس ریاضی مون پنجره اش سمت یه حیاط کوچیک باز میشه که باغچه ست و درخت و اینا داره و درش فقط از آموزشه!

یعنی رفت و آمدی نداره!

لای پنجره اندازه ی 3-4 ثانت باز بود!دوستم یه خودکار برداشت گفت پرتش کنم پایین؟فاصله اش با پنجره فکر کنم 2-3 متر بود!

ما هم همگی:عمرا رد بشه!بنداز اصلا!از خود راضی

انداخت رد شد افتاد پایین!ابروخنثی

اصلا یه وضعی بود ترکیده بودیم دیگه!خنده

فعلا همه چی خوبه!

خدا کنه خوب بمونه!

واقعا کوچیک ترین چیز ها میتونه خیلی خوشحالم کنه این چند وقته!لبخند

**امیرحسین**

اه چرا نمیتونم پست بذارم؟!؟

هی میام بنویسم تموم که میشه حذفش میکنم!!!

نمیخوام حرفامو بریزم تو دلم!

میدونم اصلا خوب نیست این وضع!!!

میدونم قولی که به خودم دادم هم دارم نادیده میگیرم اینجوری!!!

نمیخوام اینجوری باشه!!!

خدا کنه همه چی سریع تر درست بشه!

اصلا طاقت امتحان شدن یا هر چیز دیگه ای تو این مورد رو ندارم واقعا!!!

دعا کنید همه چی زودتر درست بشه!!!

بعضی وقتا آدم انتظار فهمیدم و شنیدن بعضی چیزا رو نداره ؛

اگر انتظارش رو داشته باشه هم جوابی براش نداره ... خنثی

نمیدونم تو این مورد باید مثل خیلی موارد دیگه شوخی بگیرمش رو بیخیالش شم و اصلا به اصل موضوعش فکر کنم !

یا اینکه جدی بگیرمش؟! جدی بگیرمش باید چیکار کنم اصلا ؟!  متفکر

 

و امروز هم وقتی از مدرسه برگشتم یکی از همین موارد رو از مامانم شنیدم و جوابی نداشتم  ... 

اصلا باعث شد هیچ رغبتی برای اینکه امشب باهاشون برم نداشته باشم ؛

فقط امیدوارم حداقل امشب خوب تموم شه ، همین  لبخند

 

 

+ قرار بود از این پست ها نذارم ، ولی نشد واقعا ...

 

1393-4-19 

 

**امیرحسین**

سرچ کردم یه متن عاشقونه درست و حسابی پیدا کنم ولی هیچ کدوم اونی نبودن که دلم میخواست!

مشکلی نیست!

خودم مینویسم!نیشخند

مینویسم که بگم دوستت دارم!که هممممممممه بدونن!

بذار بدونن مهم ترینی!و البته بهترین...

زندگی امید میخواد!و تو امیدی...

دروغ چرا؟یه موقع هایی خودمم حس میکنم لیاقتتو ندارم حتی...

لیاقت داشتن تویی که همیشه پشتم بودی!همیشه کمکم کردی...(و البته من هیچ کاری نتونستم بکنم برای جبرانش!)

وقتی همه پشتمو خالی میکنن هم هستی حتی!

حتی وقتی به قول خودت خیلی از دستم عصبانی بودی هم کمکم کردی!حتی با اون همه چرت و پرتی که گفته بودم!خنثی

مرسی که کمک م کردی!

مرسی که هستی...قلب

واقعا دیگه چیزی که بشه بگم نیست!بقیه چیزا رو نمیشه گفت!

چیزاییه که فقط تو قلب آدمن!

مثل یه سری آدما!مثل تو...قلب

!1035!

+ اهه دوباره دوگانگی ...

حس میکنم دیگه اصلا دوست ندارم هیچی بخونم ... خنثی

یه موقعایی آدم هر چی بیشتر دنبال یه چیزی میگرده ،‌بیشتر گم میشه ؛

مثل الان که کلی سعی کردم بفهمم چی دوست دارم ،‌ یا چی  استعداد دارم ، یا اصلا خودمو بشناسم ، بیشتر گم شدم و نمیفهمم ...

اینجور مواقع آدم از خودش هم زده میشه خنثی

 

+ خدا شاهده من امسال هیچ قصدی در راستای لجبازی یا هر چیز دیگه ای با دبیر عربی نداشتما ؛

امروز 3 تا سوال پرسید که 2 تاش از یه برگه یه صفحه ای بود که اونو نخونده بودم ، بلد نبودم ،‌ فرستادم بیرون ... :-سوت

داره ثابت میشه ذاتا منو عربی مشکل داریما ...

 

+ اونم از برنامه مدرسه و به قول یه معلم تشنج های دو هفته اول مدرسه ...

 

+ امروز رو اصلا دوست ندارم ، ندارم ، ندارم ... خنثی

 

× امیدوارم اینجوری پیش نره فقط ، فکر نکنم بتونم تحمل کنم لبخند

 

1393-4-17

**امیرحسین**

*با گوشی مینویسم اشتباه شد ببخشید دیگه!:دی

*ترم جدید شروع شد از این هفته!من نمیدونم چرا انتخاب واحد کردیم اصلا!!!:دی

اقتصاد کلان برداشتیم حذف کردن حسابداری مالیاتی دادن بهمون!بعد باز اونو حذف کردن اخلاق اسلامی دادن!!!

اصلا خیلی هم عالی!:دی

*استاد ریاضی شنبه اومده سر کلاس رفیقم بلند میگه اینه؟!؟:| :دی

استاده واقعا هم جوونه آخه!٣٣سالشه جوون تر هم بهش میخوره تازه!:دی

فوق لیسانس ریاضی کاربردی گرایش فیزیک داره به گفته ی خودش!!!سر کلاسش واقعا معلوم نیست ریاضی درس میده یا فیزیک!!!:|

کانالش عوض میشه یهو!:دی

*هیچی دیگه این ترم باید بشینیم ریاضی کاربردی بخونیم!!!برداشتن کلاس ریاضی عمومی ٢ رو با ریاضی کاربردی یکی کردن!!!:|

اصلا یه وضعین اینا!!!نمیدونم چجوری ٢ تا کلاس که یکیش ٣ واحدیه یکیش ٢ واحدی ترکیب شده!!!:|

*یه سری عکسا هستن میبینیشون آرامش میده بهت!!!

این عکسا جاش جلوی چشم ه!:دی

حالا هر چی میخواد بشه،بشه!:دی

*ماه عسل شروع شد الان!آهنگ اولشو خیلی دوست دارم!:دی 

"مگه میشه باشی و تنها بمونم/محاله بذاری محاله بتونم..."

"تحمل نداره نباشی،دلی که تو تنها خداشی..."

*خیلی چیزای دیگه بود که میخواستم بگم!ولی فعلا باید برم نون بگیرم!!!:| :دی

بقیه ش باشه بعدا!:دی

× وقتی میگم نمیتونم بین یه علم یکی رو انتخاب کنم همینه دیگه دقیقا ؛

مثلا این مستندی که دیدم ،‌ مطالبی که پروفسوره میگفت به فیزیک و نجوم و شیمی و زیست و ریاضی ربط داشت ؛

برای پاسخ به این سوال که " از کجا اومدیم؟  " ،‌ از همه این ها استفاده کرد ...

خب معلومه که نمیشه بینشون فرق گذشت دیگه ...

 

حالا من یه مدت بود تونسته بودم یکی رو انتخاب کنما که حالا با دیدن این ...

 

 

+ اصلا این معلما داستانی دارنا خنده

مثلا اونروز دبیر گسسته اومد سر کلاس ،‌ برای اولین بار حضور غیاب کرد؛

بعد شروع کردن درس دادن و اینا ؛

وسط درس بچه ها رو با اسم صدا میکرد ابرو

با همین یه بار اسم و فامیلی ها رو حفظ شده بود ؟! تعجب

اصلا بدجور تو کفش موندما ،‌ تا حالا یه معلم هم ندیده بودم برای اولین روزی که میاد سر کلاس اسم بچه ها رو یاد بگیره ، اونم نه یه کلاس ... ابله

 

+ هدف های این ماه ام هم رو هواس قشنگ :-سوت

ماه رمضون رو در نظر نگرفته بودم و بعضیاشون رو نوشته بودم ... نیشخند

 

 

16-4-1393

**امیرحسین**

یادش بخیر!

چند سال پیش که ازم میپرسیدن میخوای چه کاره بشی جوابم یا فوتبالیست بود یا ارتوپد!خنده

ارتوپدی رو دوست داشتم ولی هم اینکه کلا رشته ی تجربی رو دوست ندارم هم اینکه کلا آدمی نیستم که بتونم دکتر بشم!نیشخند

فوتبال هم که دروازه بانی یکی از علایقم بود!خودم میشستم فوتبال میدیدم و نگاه میکردم دروازه بان ها چه کار میکنن و بدون حتی یه جلسه تمرین حرفه ای شدم دروازه بان!

اونم نه دروازه بانی که الکی باشه و به هیچ دردی نخوره!تعریف از خود نباشه گلریم خوبه!نیشخند

تا حدی که اعتماد به نفس داشتم و رسیدم به تست باشگاه استقلال ولی خب از من بهتر و کسایی که تمرین حرفه ای داشتن زیاد بودن و احتمالا از بین تستی ها آخر شدم!نیشخند

البته این وسط ضعیف بودن چشمم هم نذاشت ادامه بدم!نیشخند

حالا از بحث دور نشیم!خندهحسابداری رو انتخاب کردم!

همه فکر میکردن که بابام گفته برم حسابداری ولی من واقعا حسابداری رو دوست داشتم!سختی های کارشو میدیدم!میدیدم بابام یه موقع هایی تا 12 شب سر کاره و صبحش ساعت 6 میره!اون موقع سیستم حسابداری نبود که!کارا واقعا سخت بود!

حتی الان هم میبینم وقتی شرکتشو عوض میکنه واسه جمع و جور کردن کارا تا صبح بیدار میمونه!

ولی حتی این سختی کارشو هم دوست دارم!نیشخندرفته بودیم کارآموزی پارسال واسه ی پاس کردن 2 واحد آخر هنرستان!یه سند حقوق میخواستم تو سیستم بزنم ساعت 10 شروع کردم ساعت 4 تموم شد ولی وقتی میبینم درست کارمو انتجام دادم دیگه خستگی و اینا حالیم نیست!نیشخند

بازم یه خورده از بحث خارج شدم!نیشخند

رفتیم حسابداری و هنرستان آخر!نیشخندو زندگی شیرین میشود...خنده

همونطور که فکر میکردم درسم تو بخش های حسابداری خوب بود!نیشخند

اصلا حسابداری ارثیه تو خانواده ی ما!خندهتو خون مونه!خنده

البته یه معلم داشتیم که از پایه حسابداری رو از اون یاد گرفتم که واقعا عالی بود!کلاس های کنکورمون هم با همین آقا بود که واقعا تهران قبول شدنمو مدیونشم!

یه معلم شوخ ولی موقع درس جدی و بدون تعارف!

یکی که تمام روحیه مو از اون گرفتم!نیشخند

میگفت تهران قبول نشین میام از روتون با ماشین رد میشم له شین!خنده

سال سوم تا دید سال کنکوره و من یخورده شل گرفتم درسو شروع کرد دوستمو تو سرم کوبوند!نیشخندهی میگفت نگاه کن محسن امتحانو داد رفت!نگاه کن اون شده 18 تو شدی 17.5!

این شد که از سر رقابت هم که شده بازم درسو بهتر و بیشتر خوندم!نیشخند

البته همه ی این رقابت ها دوستانه بود!من و محسن تقریبا 2 سال هنرستان کنار هم بودیم و حتی مسئله ها رو هم سر کلاس با هم حل میکردیم!

هنرستان تقریبا همیشه همه ی کلاسمون یه جا تو حیاط جمع میشدیم و با هم بودیم!

هنرستان خیلی خوب بود!ما اول دبیرستان تو مدرسه مون همه واسه خودشون درس میخوندن!ولی همین معلممون تو هنرستان بهمون یاد داد میشه با هم درس بخونیم!میشه به هم کمک کنیم!

دوشنبه ها که کلاس کنکور داشتیم تا 8 شب،3 زنگ مدرسه از 4 زنگ هم با همین معلممون داشتیم!یعنی کلا ما دوشنبه ها فقط همین معلممو میدیدم و خیلی هم خوب بود!نیشخند

هیییییییی یادش بخیر!نیشخند

سال دیگه ما باز کنکوری ایم!

ولی دیگه نه کلاسی هست!

نه معلمی!

نه اون دوستای قدیم که بشینیم با هم درس بخونیم و به هم کمک کنیم واسه کنکور!!!

امیدوارم حداقل اون معلممون سال دیگه تو هنرستان باشه که بتونیم بریم ببینیمش و ازش راهنمایی بگیریم واسه کنکور...

*یه سری عکس از دوران هنرستان هم میخواستم بذارم دیگه پست طولانی شد بیخیالش شدم!بعدا میذارم احتمالا!نیشخند

معلم های قبلی رو که یکاری میکنیم ،‌ ولی این معلم های جدید رو کجای دلم بذارم من؟!خنده

 

دبیر دینی خانم "‌ ج ا " که مورد خاصی نداشتن فعلا ،‌خیلی هم خوب ،‌ درس دادنش هم مورد پسند خنده

 

دیفرانسیلمون هم که همون آقای " م "‌ هستش ،‌ خیلی خوب هستش خنده

فقط دیروز خیلی حرف زد ... آخ

 

و اما شیمی  آقای " ز ز "‌ خنده

اومد سر کلاس ،‌ نمیدونم برای چی همه مون شک کردیم الان این دبیر شمییه یا ادبیات ؟؟

آخه زنگ بعدش ادبیات داشتیم !

حالا بحث سر این شد که این شیمی درس میده یا ادبیات

یکی از بچه ها گفت آقا شیمی داریما !

گفت شیمی دارید یا ادبیات؟!

بچه ها گفتن شیمی

گفت خب شروع میکنیم ،‌ شروع کرد شیمی نوشتن

بعد یکی گفت خب ادبیات چی؟

شروع کرد شعر نوشتن روتخته خنده

حالا ما درگیر بودیم و اینا ،‌برگشت گفت : میخواستم اسکلتون ... نه نه چیزتون کنم :-سوت خنده

بقیه ی موارد هم لفظی نبود حرکتی بود...

 

بعد هم رفتیم سر ادبیات آقای " ص پ "‌ ابرو

این بشر چرا اینجوریه!؟ به قول یکی از بچه ها شبیه تلویزیونه خنده یعنی شبیه مجریه تلویزیونه خیال باطل

شروع کرد اسم بچه ها رو پرسیدن و یکی یکی تحلیل کردن ریشه ش و از کجا اومده و معنی و اینا ... عینک

درس دادنش هم که هیچی مژه

 

 

در کل تا اینجا خوب بود،‌ کلی خندیدیم و اینا نیشخند

 

حالا بچه های کلاسمون ،‌بعد از کلی تغییرات و اینا ،‌ آخر کلاسمون اینجوری شد که اکیپ بچه های شیطون مدرسه جمع شدن توی یه کلاس و 405 خنده

امیدوارم درس بخونیم فقط امسال ابله

 

1393-4-9

**امیرحسین**

خیلی خوبه این ماه!

صبح پاشی کل خانواده کنار هم سحری بخورید بعدش نماز و خواب...

خیلی دوست دارم این "جو" رو!نیشخند

*خدایا کمک کن تو همین ماه خیلی چیزا بهتر بشه...لبخند

**امیرحسین**

-خدا رو شکر پاس شدم همه ی واحد هانیشخند(ok)

2-با اینکه معدل ترمم اومد زیر 16 ولی معدل کلم رو تونستم بالای 16 نگه دارمنیشخند(ok)

3-درباره ی دوست ها مطمئن نیستم ولی فکر کنم موفق نشدم!!!(failed)

4-وبلاگ رو هم که گفته بودم نشد دیگه!(failed)

در کل فکر کنم موفق بودم!خنده

یه خورده خراب کردم یه جاهایی رو ولی خوب بود در کل!نیشخند

**امیرحسین**

مامان بزرگم خونه مون بود این چند وقته قرار شد آخر هفته ی قبل ببریمش قزوین خونه ی خاله ام اینا!

سوال شده بود چجوری بریم!

خانواده ی خودمون 5 نفریم!مامان بزرگم هم که بود!جا نمیشدیم دیگه!نیشخند

این شد که هفته ی پیش 2 شنبه که داییم اینا اومده بودن تهران من قرار شد 3شنبه باهاشون برم تا بعد که خانواده 5 شنبه بیان!نیشخند

کلا حس خوبی نداشتم به اینکه 2 روز تمام رو باید خونه ی داییم اینا بگذرونم!

احساس میکردم اصلا خوب نخواهد بود!

ولی از همون اولش وقتی پسر دایی ِ پسر داییم(!نیشخند!)باهاشون اومد خونه مون احساس کردم اگه اونم باشه این مدت خوب خواهد بود!نیشخند

دوشنبه و سه شنبه خوب گذشت!

سه شنبه بعد از ظهر حرکت کردیم رفتیم کرج خونه ی دایی ِ پسر داییم(!نیشخند!)!

نمیشناختمشون خب!واسم سخت بود اولش!نیشخند

ولی وقتی دیدم راحتن و میتونم تا حدودی تو جمعشون باشم وضع بهتر شد!نیشخند

همون اولش رفتیم باغ دوست پسر دایی ِ پسر داییم(!قهقهه!)!

همین که وارد باغشون میشدی یه سگ بود که بسته بودنش به درخت!

یه سگ سرابی!!!

وحشتناک به شدت!نیشخند

و 6 تا توله سگ کوچیک یه سگ ماده هم بودن که اونا ول میگشتن دیگه!نیشخند

یکی از این توله سگا عالی بود یعنی!خنده

یه بچه بز هم بود خیلی خنگ بود!خنده

همش با این توله سگا داشت دعوا میکرد!

توله سگا دنبالش میکردن این در میرفت!خنده

تا سگه واق واق میکرد این سریع سرشو مینداخت پایین یه برگ میگرفت میخورد!قهقهه

طویله شون کنار در ورودی بود!

یه گوسفنده هی سرشو از پنجره مینداخت بیرون!خنده

خیلی صحنه ی باحالی بود!خنده

کلا خوب بود این قسمت!خنده

یه قسمت دعوا هم داشت اون شب که بیخیالش میشیم!اصلا تو این مطلب که همه چیش خوبه این قسمت نباشه بهتره!نیشخند

اون شب حدودا 10:30 اینا بود حرکت کردیم سمت قزوین!پسر دایی ِ پسر داییم(!نیشخند!)هم اومد باهامون!نیشخند

ساعت 12 بود رسیدیم!

به شدت خسته!!!نیشخند

شب قبلش با پسر داییم تا 4 بیدار بودیم چرت و پرت میگفتیم میخندیدیم!نیشخندصبحش هم لطف کرده بودن ساعت 9 بیدارمون کرده بودن!نیشخند

همین شد که وسط اس دادن خوابم برد!!!خجالت

صبحش ساعت 10 اینا بود بیدار شدم!

یه سر خونه ی خاله ام اینا زدیم بعدش همش یا داشتیم والیبال بازی میکردیم یا مسخره بازی در میاوردیم میخندیدیم!نیشخند

شبش هم که داشتیم صحبت میکردیم و این داستانا یهو دیدیم ساعت 4ئه!خنده

4:30 خوابیدیم دایی گرامی ساعت 9:30 بیدارمون کرد!ابرو

5شنبه بود و قرار بود خانواده بیان بریم خونه ی خاله ام اینا!نیشخندیهو مامانم زنگ زده میگه ماشین خراب شده شاید نیایم!ابرو

حالا ما که خوش میگذشت بهمون نمیومدن هم نهایت فرداش خودم بر میگشتم!خنده

بعد از ظهر دیدم اصلا نمیشه نخوابم!

با پسر داییم خوابیدیم!

یه ساعت بعدش پسر دایی ِ پسر داییم اومد آب ریخت رو سرمون بیدارمون کرد!خنثینیشخند

غروبش رفتیم خونه ی خاله ام اینا مامانم اینا اومدن و داستانای اونجا شروع شد!نیشخند

بازی کردنمون و بازی کردن با آرسین (پسر دختر خاله امنیشخند)و ...

کلا خیلی خوب بود!نیشخند

مخصوصا قسمت آرسین ش که اگه بخوام تعریف کنم طولانی میشه پست!نیشخند

در کل اگه بی خوابی ها رو بذاریم کنار خیلی خوب بود!خندهخمیازه

**امیرحسین**

همین اول بگم چند روز دیگه فکر کنم نمره ها قطعی بشه بتونم نتیجه ی هدف ماه قبل رو بذارم!نیشخند

*خب میرسیم به تشکر!نیشخند

1-استاد کارآفرینی که یه کتاب 270 صفحه ای داد بهمون و تو کلاساش فقط صحبت میکرد و هیچ نکته ای چیزی درباره ی کتاب نمیگفت و مجبور بودیم کتاب رو کامل بخونیم!

ولی اگه دوباره برگردم اول این ترم بازم با همین استاد کلاس بر میدارم!

15 شدم این درس رو ولی واقعا خیلی چیزا که به درد زندگی بخوره از استادش یاد گرفتم!

2-استاد اقتصاد خرد که قبلا توضیح دادم درباره اش!نیشخند

درسشو 14 شدم ولی همونم خیلی خوب بود واقعا!نیشخند

3-حقوق تجارت که واقعا یه استاد داشتیم عاااااااااالی!نیشخند

ترم پیش هم باهاش حقوق کار داشتیم!

واقعا استاد خوبی بود!نه به خاطر نمره ها!خندهکلا خیلی خوب بود!

تو امتحانش 17 نمره نوشتم یه سوال 3 نمره ای رو یه خط چرت و پرت نوشتم اومدم بیرون دیدم هیچ ربطی به سوال نداره ولی بهم 19 داد!

4-شرکتها 1 که این استادش دیگه تو استاد های حسابداری دانشکده یکه!

واقعا تو درس دادن رو دست نداره!

هر بحثی که به درس مربوط باشه هم توضیح میده درباره اش!

ترم پیش باهاش بودجه دولتی داشتیم نصف ساعت تدریس رو درباره ی چیزایی غیر درس بودجه توضیح میداد که واقعا به درد آینده مون تو رشته میخوره!

این امتحان رو هم 19 شدم!

5-صنعتی 2 که واقعا استادش رو خیلی اذیت کردم!

خودمم نمیخواستما!نمیدونم چرا میرفتم سر کلاسش تازه یادم میوفتاد تمرین داشتیم!نیشخند

سر جلسه اومد بالا سر من گفت 20 میشی؟؟؟گفتم استاد نمیدونم واقعا!

یه اشتباه ریز داشتم فقط که اگه میخواست نمره ی کل سوال رو هم حذف کنه میشدم 11.5 بهم داده 14.5!

من فقط یه تیکه رو اشتباه کرده بودم که خیلی کم میداد باید از 3.5 بهم 1.5 رو میداد میشدم 13.5!یعنی از 5 یک داده؟؟؟

به هر حال نمیدونم چجوری شده!ولی دوست دارم این استاد ترم بعد هم باشه تو دانشکده و نره!

6-ریاضی 1 که هنوز نمره اش نیومده و نظری هم درباره ی استادش ندارم!نیشخند

7-زبان رو هم انتظار داشتم بیشتر بشم!نمیدونم چرا اینجوری شد!ولی استاد خوبی داشتیم واقعا!

17 شدم ولی اصلا راضی نیستم از این مورد!

**خارج از بحث:

از یه سری برخورد ها واقعا ناراحتم!

امیدوارم درست بشه!نیشخند

از شنبه مدرسه شروع میشه ،‌ یه جورایی حس اول مهر رو دارم خنده

الان هم بعد از اینکه لیست کلاس ها و بچه ها و برنامه شنبه رو دیدم به شدت خوشحالم،‌ اصلا در پوست خودم نمیگنجم  بغل

بخصوص که اسم دوستام رو تو کلاسم دیدم خیال باطل  ؛

البته جای بعضیاشون خالیه ؛

و یکیشون هم اسمش تو دو تا کلاس نوشتن قهقهه

کلاس 405 خنده

دوم هم 206 بودم مژه

و اینکه اسم آقای " ع "‌ برای فیزیک رو برای اولین روز کلاس های کنکور دیدم عالی بود ...

ایشون 2 ساله منتظر امسال هستن خنده

فکرشم نمیکردم برای اولین روز کنکورمون اینقدر خوشحال شم  :- مژه

 

 

1393-4-5