دو تا آدم... :دی

۸ مطلب با موضوع «دو نفره های ما» ثبت شده است

داستان از اونجایی شروع شد که بسیار بسیار لاو طوری بودم و داشتم قربون صدقه میرفتم کهههههه...


*زحمت اسکرین شات ها با خانوم عشق

یعنی ما انقدر خوبیمااااااااا

"به من بخند- گروه بمرانی"


به من بخند عزیزم تا بشی شاد

به من بخند عزیزم تا غم هات بره به باد

به من بخند عزیزم تا دیروز بره از یاد

به من بخند تا بشم یه تصویر تو چشمات

به من بخند عزیزم کنارم بمان

بذار بهم بخندی به سر تا پام

اگه نمیشه باشم یه همدم برات

بهم بخند تا بشم یه شوخی سر رات

از من رد شی رقصان

مثل رودی روان

تا شکل با حس شم رو گونه هات، خنده هات


بمون یکم کنارم که افتادم از پا

بخند یکم به حالم تا که بیاد سر جا

ببین که روزگارم شده رنگ چشمات

بیا به حال زارم بخند تا بشم شاد

به دلقکت بخند عزیزم کنارم بمان

بذار بهم بخندی به سر تا پام

اگه نمیشه باشم یه همدم برات

بهم بخند تا بشم یه شوخی سر رات

از من رد شی رقصان

مثل رودی روان

تا شکل با حس شم رو گونه هات، خنده هات


به من بخند عزیزم تا بشی شاد

به بخند عزیزم تا غم هات بره به باد

به من بخند عزیزم تا دیروز بره از یاد

به من بخند عزیزم...


***من بابت تاخیر معذرت میخوام

*امیرحسین* (با همکاری خانوم فهیمه در اسکرین شات ها)

تاریخ پست: "19-10-1395"

"1949"

تاریخ خاطره: "16-10-1395"

"1946"

"05-04-02"

  • Amirhossein sh
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • fahimeh Ba
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • Amirhossein sh

سلام
خوبید؟
من خووووووووووووووووووووووووبم
بعد دو ماه سخخخخخخخخخخخخخت بالاخره دیدمش...
با اون استرسی که داشتم از شب قبلش انگار اولین باره که میبینمش:-"
اصلا درست نخوابیدم:-"

صبح پاشدم چیزایی رو که باید واسه برنامه ریزی درسی ای که قرار بود بکنیم بنویسم رو نوشتم...
شب قبلش رفته بودم آرایشگاه یه کم قابل تحمل شده بود قیافه م

ریش هم زدم که قابل تحمل تر بشم
یه کممممم دیر راه افتادم
البته تو تایم سوار اتوبوس شدنم تاثیری نداشت اگه آن تایم هم راه میوفتادم همون اتوبوسو باید سوار میشدم!
یه کم ترافیک بود و هی داشت استرسه بیشتر و بیشتر میشد!
خرابی مترو هم که دیگه رسما به دمای جوش رسونده بودتم!:|
طبق برنامه پیش نرقتیم کلا!
جایی که قرار بود ببینیم همدیگه رو عوض شد!
زودتر رسیده بودم
از مترو اومدم بیرون فشارم پایین بود!
ناهارم نخوردم بودم
هوا هم خیییییییلیییییییی سرد بود
رفتم یه شکلات گرفتم خوردم
نمیتونستم مستقیم روبرو بشم همون اول باهاش از فاصله ی نزدیک:-"
یه کم سعی کردم دور تر بشم:-"
از دور دیدمش فهمیدم کارم درست بوده که دور شدم:-"
یه بغضی چیزی بود...
کنترل شد تا برسم بهش خدا رو شکر
چه حس خووووووووووووووبی بود بعدش ولی
بغل
از اونجا بود که دیگه انگار نه انگار دو ماهی بوده که سخت گذشته...
دنیا شد همون دنیای قشنگی که 5 سال داشتم...
همون قدر همه ی لحظات دوست داشتنی شد!
احساس میکردم هر روز اندازه ی یه ماه از عمرم کم میشد این دو ماهه ولی تو یه روز انگار همش برگشت...
تایم بندی فصل ها واسه خوندن درسا واسه کنکور...
استرس زمان همچنان...
برنامه ریزی ها و زمان بندی هایی که انگار قرار نبود هیچکدومشون اوکی باشن دیروز:|
پیاده روی از انقلاب تا ولیعصر دنبال یه کافی شاپی چیزی
و معضل سیگار تو کافی شاپا:|
هی داشت تایممون میرفت و نمیشد تصمیم گرفت!
آخر تصمیم گرفتیم که بریم نوتلا بار ولیعصر...

 

البته تصمیم گرفتممممم
کمک هم نمیکنن کههههه:|
نوتلا بار خوب بود به نظرم
امیدوارم از نظر اوشون هم خوب بوده باشه:-"
و شکلااااااااااااااتمبغل
من کلیییییییییییییییی متشکرم بازم بابتش

 

 

و همچنان مشکل خیره شدن بهش:-"
خواستیم برگردیم دیدیم بی آر تی خیییییییلییییییی شلوغه گفتیم بریم مترو
رفتیم زیر گذر دیدیم اونجا هم خیلی شلوغه
من رو حساب تجربه ی یه مواقعی تاکسی گرفتن از اونجا واسه دانشگاه که معمولا هم راحت ماشین گیر میاد گفتم بریم با ماشین بریم:-"
هوا خیلی سرد بود و ماشین هم گیر نمیومد:|:|:|
کلی خجالت طوری:-"
بالاخره هر جور بود ماشین گرفتیم و یه کم دیر شده بود...
کلی استرس داشتم...
بالاخره هر جور بود رسیدیم!
و استرس شدیییییییییییید آخرش!

 

 

استرسی که کلی حس خوب پشتش بود البته...
اینکه بازم میتونستم بهش بگم دوستش دارم یکی از بهترین حسای دنیا بود...
و بازم میگم!این بار درست و کامل:-"
که خیلی دوستت دارم
قلبماچبغل
و مرسی که هستی و بودنت امیده واسه ادامه ی زندگی...
البته یه حسای خاصی هم دیشب داشت

مثل دیوونگی و پرواز و در پوست خود نگنجیدن

در کل یه چیزی بود مثل تولد دوباره...

 

 

 


*امیرحسین*
"1395-09-04"
"1904"
"05-02-18"
  • Amirhossein sh

سلام چطورین؟:دی

امروز روز خیلی خوبی بود!

واسه همین تصمیم گرفتم یه پست بذارم و یه سری چیزا رو بنویسم!

مثلا خیلی خوبه زود به زود ببینیش!

اونم واسه من که تا الان کلییی شده که دلتنگش شم و تایم های خیلی طولانی نبینمش!

خیلی جالبه که با 5 ساعت خوابیدن با اولین صدای زنگ گوشی از خواب میدارم میشم!

منی که واسه بیدار شدن صبح هام 3 تا آلارم با فاصله 5 دقیقه میذارم:))

امروز کلا سعی کردن متفاوت و قشنگ شروع کنم روزو!

واسه همین ساعت 6 و 17 دقیقه آلارم گذاشتم:))

بودن عدد 17 تو زندگیم بهش انرژی میده!

یه انرژی مثبت خفن و باحال:دی

از صبح که بیدار شدم هی سعی کردم برنامه بچینم واسه خودم!

که یه جاهایی چی بگم یا چیو کجا بگم:))  (اینا با هم فرق داره ها ولی نزدیک به همه در کل:دی)

حتی درباره ی اینکه کادو رو کی و کجا بدم و چی بگم!

ولی حالا بماند که هیچ کدوم از برنامه هامو عملی نکردم رسما!:))

بالاخره آدم باید یه جاهایی انعطاف پذیر باشه نسبت به مکان و زمان و خیلی چیزای دیگه (ولی نه مثل من همیشه:دی)

یه چیزی که واسم امروز خیلی جالب بود این بود که با اینکه دیده بودمش صبح و قرار بود 2 ساعت از هم جدا باشیم و بعد بازم ببینمش ولی تو همون مدت هم دلم واسش تنگ میشد:دی :)

فعلا هم که یه راه واسه آروم کردن این درد دلتنگی دارم فقط و اونم عکس رو صفحه گوشیمه:دی

و مهمترین چیزی که امروزو خاص کرد این بود که فکر نمیکردم گفتن دو تا کلمه انقدر واسم سخت باشه!

اینکه دست و پام بلرزه موقع حرف زدن!

اینکه انقدر هیجان داشته باشه و بعدش یه حس فوق العاده...قلبماچبغل

  • Amirhossein sh

**امیرحسین**

بخش اول:1 تیر 93-سالن 12 هزار نفری آزادی-تهران

گفته بودم تونستم برنامه رو جور کنم بالاخره!نیشخند

دیروز ساعت 4 رسیدیم سالن!

فکر کردیم زود رسیدیم و یه جای خوب میتونیم بشینیم!نیشخند

رفتیم دیدیم نه بابا!شلوغ هم هست تازه!نیشخند

اینجوری بود سالن اون موقع که ما نشستیم!

رفتیم نشستیم!

شروع کردیم سر و صدا کردن دیگه!نیشخند

یه بوق کوچیک هم گرفته بودیم قبل اینکه ست اول تموم بشه انقدر زدیم خراب شد!خنده

این دو تا عکس هم یکیش با حاجی مونه!نیشخند

یکیش با امید و حاجی مون!نیشخند

این بوقی که گردن حاجی مونه هم ست دوم تعطیل شد!خنده

کلی خوش گذشت!نیشخند

سر و صدا های موقع سرویس ایتالیایی ها!

ساکت شدن کامل سالن موقع سرویس ایرانیا!

خوشحالی ها موقع تایم اوت ها!

*عکس پایین تنها عکسیه که از خبرگذاری ها گرفته شده!بقیه عکس ها با دوربین شخصیه!کیفیت پایین دلیلش اینه!نیشخند

فقط تنها مشکل صدای زیاد بود!خنده

تا امروز صبح گوشم گرفته بود!خنده

بخش دوم:2 تیر 93

یه روز خیلی بهتر از دیروز شاید حتی!نیشخند

روزی که هیچ کدوم از دوستای گرامی وقت نداشتن!!!

دیشب واقعا اعصابم خورد شد از دستشون!

موقع امتحانا میان میگن بریم بیرون!

بعد یه روزی که من نمیخوام از دستش بدم وقت ندارن!

البته الان که فکر میکنم میبینم بهتر شد اصلا!خنده

رفتم یکی رو دیدم که وقتی هیچ کس نباشه دور و برم اون هست!

کسی که میدونم میتونم باهاش درد و دل کنم بدون اینکه بعدش پشیمون بشم که چرا اون حرفا رو بهش زدم!

کسی که واقعا حاضرم تا اون سر شهر هم برم فقط هم از دور ببینمش و برگردم!

کسی که میدونم سخت بود واسش امروز وقت بذاره اونم با خستگی بعد کلاس!اونم ساعت 2-3 تو اون گرما!ناهار نخورده!نیشخند

و یه سوغاتی که واقعا از تهِ ته قلبم دوسش دارم!لبخندقلب

درست مثل کسی که این سوغاتی رو بهم داده!قلب

الان میتونم بگم واقعا راضیم از تعطیلاتم!

مرسی از کسی که باعث این رضایتم شد!قلب

**امیرحسین**

سلام!نیشخند

فکر کن دو شب درست نخوابیده باشی یهو ساعت 5 صبح پاشی تمام برنامه های روزتو چک کنی با خودت که چی بپوشی!کی حرکت کنی که دیر نرسی!چیا باید بگی و ...

بری کلاس حضور و غیاب استاد بیوفته ساعت دومی که تو نیستی!یعنی یه غیبت کامل!یعنی 7:30 صبح کلاس بودن و نشستن تا 9 کشک!!!

حالا 9 پا میشی با این روحیه ی خووووووب میری جایی که باید بری!

طبق معمول زود میری که دیر نکنی!نیشخند

و لحظه ای که کلیییییییی منتظرش بودی میرسه!قلب

5-6 ساعت دوست داشتنی...خیییییییس شدن...اولین کادوی تولد امسال...زل زدن بهش وقتی داره فکر میکنه واست چی بنویسه...و اسمش زیر یکی از عدد های خاص کادوی فراموش نشدنیش...

امیدوارم بازم تکرار بشه...

با وجود تمام استرس ها و انتظار های قبلش و خنگ بازیام و  همه ی خستگی های بعدش ، عالی بودی ...

عالی ِ عالی ... بغل

راه رفتن ، کتاب ، 5 دقیقه بده دست من ، تولد ، خواهر و برادر ، 970 ، پارسال دو روز پیش (یعنی دو روز بعد ) ،

مترو ، فکر ، نوشتن ، صفحه 17 ، 6 ساعت ِ فوق العاده و ... مژه

 

 

به علاوه ی یه خاطره ی به یاد ماندنی ِ خیلی خیلی خوب و یه تشکرِ ویژه قلب

 

دیگه نمیدونم الان چجوری بنویسم که حس منتقل شه ... یعنی احتمالا غیر قابل توصیفه اصلا خنده

 

 http://up10.ir/uploads/up943221399379095_522144_413111225413022_1809852117_n.jpg

 

+ به امید یه روز خیلی خیلی خوب دیگه خیال باطل

 

 1393-02-15