دو تا آدم... :دی

هنرستان_کنکور...

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ

**امیرحسین**

یادش بخیر!

چند سال پیش که ازم میپرسیدن میخوای چه کاره بشی جوابم یا فوتبالیست بود یا ارتوپد!خنده

ارتوپدی رو دوست داشتم ولی هم اینکه کلا رشته ی تجربی رو دوست ندارم هم اینکه کلا آدمی نیستم که بتونم دکتر بشم!نیشخند

فوتبال هم که دروازه بانی یکی از علایقم بود!خودم میشستم فوتبال میدیدم و نگاه میکردم دروازه بان ها چه کار میکنن و بدون حتی یه جلسه تمرین حرفه ای شدم دروازه بان!

اونم نه دروازه بانی که الکی باشه و به هیچ دردی نخوره!تعریف از خود نباشه گلریم خوبه!نیشخند

تا حدی که اعتماد به نفس داشتم و رسیدم به تست باشگاه استقلال ولی خب از من بهتر و کسایی که تمرین حرفه ای داشتن زیاد بودن و احتمالا از بین تستی ها آخر شدم!نیشخند

البته این وسط ضعیف بودن چشمم هم نذاشت ادامه بدم!نیشخند

حالا از بحث دور نشیم!خندهحسابداری رو انتخاب کردم!

همه فکر میکردن که بابام گفته برم حسابداری ولی من واقعا حسابداری رو دوست داشتم!سختی های کارشو میدیدم!میدیدم بابام یه موقع هایی تا 12 شب سر کاره و صبحش ساعت 6 میره!اون موقع سیستم حسابداری نبود که!کارا واقعا سخت بود!

حتی الان هم میبینم وقتی شرکتشو عوض میکنه واسه جمع و جور کردن کارا تا صبح بیدار میمونه!

ولی حتی این سختی کارشو هم دوست دارم!نیشخندرفته بودیم کارآموزی پارسال واسه ی پاس کردن 2 واحد آخر هنرستان!یه سند حقوق میخواستم تو سیستم بزنم ساعت 10 شروع کردم ساعت 4 تموم شد ولی وقتی میبینم درست کارمو انتجام دادم دیگه خستگی و اینا حالیم نیست!نیشخند

بازم یه خورده از بحث خارج شدم!نیشخند

رفتیم حسابداری و هنرستان آخر!نیشخندو زندگی شیرین میشود...خنده

همونطور که فکر میکردم درسم تو بخش های حسابداری خوب بود!نیشخند

اصلا حسابداری ارثیه تو خانواده ی ما!خندهتو خون مونه!خنده

البته یه معلم داشتیم که از پایه حسابداری رو از اون یاد گرفتم که واقعا عالی بود!کلاس های کنکورمون هم با همین آقا بود که واقعا تهران قبول شدنمو مدیونشم!

یه معلم شوخ ولی موقع درس جدی و بدون تعارف!

یکی که تمام روحیه مو از اون گرفتم!نیشخند

میگفت تهران قبول نشین میام از روتون با ماشین رد میشم له شین!خنده

سال سوم تا دید سال کنکوره و من یخورده شل گرفتم درسو شروع کرد دوستمو تو سرم کوبوند!نیشخندهی میگفت نگاه کن محسن امتحانو داد رفت!نگاه کن اون شده 18 تو شدی 17.5!

این شد که از سر رقابت هم که شده بازم درسو بهتر و بیشتر خوندم!نیشخند

البته همه ی این رقابت ها دوستانه بود!من و محسن تقریبا 2 سال هنرستان کنار هم بودیم و حتی مسئله ها رو هم سر کلاس با هم حل میکردیم!

هنرستان تقریبا همیشه همه ی کلاسمون یه جا تو حیاط جمع میشدیم و با هم بودیم!

هنرستان خیلی خوب بود!ما اول دبیرستان تو مدرسه مون همه واسه خودشون درس میخوندن!ولی همین معلممون تو هنرستان بهمون یاد داد میشه با هم درس بخونیم!میشه به هم کمک کنیم!

دوشنبه ها که کلاس کنکور داشتیم تا 8 شب،3 زنگ مدرسه از 4 زنگ هم با همین معلممون داشتیم!یعنی کلا ما دوشنبه ها فقط همین معلممو میدیدم و خیلی هم خوب بود!نیشخند

هیییییییی یادش بخیر!نیشخند

سال دیگه ما باز کنکوری ایم!

ولی دیگه نه کلاسی هست!

نه معلمی!

نه اون دوستای قدیم که بشینیم با هم درس بخونیم و به هم کمک کنیم واسه کنکور!!!

امیدوارم حداقل اون معلممون سال دیگه تو هنرستان باشه که بتونیم بریم ببینیمش و ازش راهنمایی بگیریم واسه کنکور...

*یه سری عکس از دوران هنرستان هم میخواستم بذارم دیگه پست طولانی شد بیخیالش شدم!بعدا میذارم احتمالا!نیشخند

  • fahimeh Ba

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی