دو تا آدم... :دی

۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

خب از همین اول میگم که تولدت مبارک مژه

 

موزیک هم که کاملا گویاست ، داره پخش میشه ...خوشمزه

 

فکر کنم همه چی آماده باشه خنده

 

 

 

 برات آرزو میکنم موفق باشی ؛ 

به هر چی میخوای برسی ؛

همیشه با یه اتفاق خوب از خستگیِ سختی ها در بیای ؛

همیشه تو اون راهی باشی که به صلاحته؛

 .

.

.

ولی ازت میخوام همه سعی ت رو هم بکنی ؛

اعصابت رو خورد نکنی ؛

و ...

اندرز های زندگی بود این تیکه خنده

 

 

همیشه از خدا خواستم کمکت کنه ، امروز هم بیشتر هر روز دیگه ؛

ازش میخوام پشتت باشه ( پشت خودمم باشه البته خنده

کار دیگه ای هم از دستم برنمیاد ...خیال باطل

 

 و باز هم ...

تولدت مبارک بغل

 

 

1393-2-31

**امیرحسین**

این چند وقته یه خبر مثل بمب ترکید بین بچه های فنی اونم این بود که دانشگاه فنی و حرفه ای و علمی کاربردی قراره ادغام بشن!!!

اولش خود بچه ها گفتن شایعه ست و توجه ای بهش نشد ولی وقتی یه نفر از مسئولین دانشگاه تاییدش کرد دیگه کسی نتونست ساکت بشینه!

واقعا هم سوزش داشت آخه!ما کنکور دادیم و اکثرا رتبه های 3 رقمی ان ورودی هامون بعد با کسایی که ثبت نامشون فقط شهریه ایه باید بشینیم تو  یه کلاس؟؟؟

دیگه تو دانشگاه هر جا میرفتی بحث همین بود!!!

هر جا میشستی میگفتن نکنه علمی کاربردی بشه!!!

بالاخره فرق هم داره مدارکشون و اعتبارشون!

میگفتن بچه های واحد شمسی پور اعتراض کردن و معاونت های دانشگاه گفتن شایعه ست!

خب باز یه خورده جو آروم شد باز!

البته با شناختی که از کمیته ی انضباطی دانشگاه شمسی پور داریم و گرفتن خوابگاه از دانشجو های معترضی که نمیخواستن ساختمون دانشگاه از ونک به میدون امام حسین بره تعجب هم نداشت آروم شدنشون!

تا این هفته که شروع کردن تو دانشگاه دوربین نصب کردن!!

دانشگاه های علمی کاربردی مختلط ن و نصب دوربین اونم تو این شرایط بازم شایعه ها رو بیشتر کرد!

بازم میگفتن از مسئولین شنیدن احتمال ادغام دانشگاه های فنی و حرفه ای و علمی هست!

یه شایعه دیگه بود که ممکنه واحد ما با واحد ولیعصر که دخترونه ست ادغام بشه که این احتمالش خیلی کمه و مشخصه شایعه ست!

خدا رو شکر سایت دانشگاه فنی حرفه ای ادغام رو تکذیب کرد تا خیالمون یه خورده راحت تر بشه!

بالاخره استقلالمون حفظ شد!خنده

دیگه باز از این همه بی اعتنایی به بچه های فنی و حرفه ای ادغام هم اگه میشد آب از آب تکون نمیخورد!

مسیرتون خورد یه سر به دانشکده های دانشگاه فنی حرفه ای بزنید امکانات بالا رو میبینید خودتون!

در های شکسته!شیشه های شکسته!صندلی های داغون و ...

وضعمون هم واقعا همینجوریه!

هنرستان یه کامپیوتر درست و حسابی نداشتیم که اکسل کار کنیم!

کنکورمون هم که به افتضاح ترین شکل برگزار شد!

ساعت 2:30 همه جلوی در دانشگاه علوم تحقیقات بودیم قرار بود کنکور ساعت 3 شروع بشه ولی ما رو تا 3:30 جلوی آفتاب نگه داشتن و ساعت 3:45 تازه آزمون رو شروع کردن!

جواب کنکور هم که اونجوری و درصد ها و تراز هم که دیگه بحثی نکنیم درباره اش بهتره!

البته حق هم دارن!

حتما بچه های فنی یه مشت اراذل و اوباشن و درس و اینا حالیشون نیست!

باید برن به رشته های نظری برسن اونا درس میخونن ما که داریم خاله بازی میکنیم اینجا!

میخوام بدونم جواب اونایی که از کرمان و مشهد و بوشهر و خوزستان میان و خوابگاه میمونن واسه تهران درس خوندن رو کی میخواد بده؟

واقعا نمیدونم وضع تهران اینجوریه شهرستان ابتدایی ترین امکانات رو دارن یا نه؟؟؟

من دیگه حرفی ندارم...افسوس

ساعت 1 ، همه خواب ، وقتی میرم و روی تخت میخوابم و در حالی که خونه کاملا تاریکه ، خالی از هیچ صدایی ، کم کم روشنایی رو حس میکنم ، روشنایی که حس خیلی خوبی داره ، ماه رو میبینم از پنجره اتاق داره نگاهم میکنه و نورش مستقیم تو چشمامه ..

و همیشه عاشق این لحظه هایی بودم که ماه کامل میاد پشت پنجره اتاقم و زل میزنه بهم ، منم هم کم نمیارم و زل میزنم بهش خیال باطل

ماه کامل ... فرشته

و شب با حس اینکه داره نگاهم میکنه میخوابم قلب

 

 

امروز عصر که بارون اومد ، هر چند کم ولی خیلی عالی بود ...

در حدی که دلم نیومد نرم وایسم زیر بارون ابرو

درس رو ول کردم پاشدم رفتم وایسادم زیر بارون ، آسمون رو نگاه کردم ، کوه ها رو نگاه کردم ... مژه

نمیدونم چرا ولی حس خیلی خوبی نسبت به کوه ها دارم ، همیشه وقتی با سرویس بر میگردیم ، وقتی کوه ها رو میبینم یه حس خیلی خوبی بهم دست میده ، بخصوص تو زمستون که برف هم نشسته روشون و آسمون بالاشون ابریه ... بغل

اصلا وصف ناپذیر ... ابله

 

چقدر خوبه که یه موقعایی ذهنت رو از همه گند کاری ها و بدی های دنیا بیاری بیرون و به این همه زیبایی که داره ، فقط فکر کنی و نگاهشون کنی ...

 

 

1393-2-28

**امیرحسین**

جلسه ی آخر رسمی کلاس حسابداری صنعتی 2 مون هم تموم شد بالاخره!

درسی که واقعا داشت دهن منو این ترم سرویس میکرد!

یه درس راحت و آسون!خوب و دوست داشتنی!

ولی نمیدونم چرا دقیقا هر جلسه ی این درس من یه مشکلی داشتم!خنده

استاده اگه پای حرفاش میموند تا الان باید 5 نمره ی کلاسیم رو حذف میکرد امروز هم کلا محرومم میکرد از امتحان کلا!خنده

دمش گرم نکرد ولی!نیشخند

از آخرین جلسه ی قبل عید شروه شد ما رفتیم گفت تمریناتون کو؟

منم که در حال سوت زدن بودم کلا!

گفت به هیچکدومتون 5 نمره ی کلاسی رو نمیدم برید از 15 نمره تونو بگیرید!

صحبت کردیم بیخیال شد بعد دوباره هفته ی دوم بعد عید اومد گفت تمرین!!!

منم که باز...نیشخند

باز گفت 5 اونایی که ننوشتنو نمیدم!

آخر ساعت باهاش صحبت کردم گفت خب من اینو در نظر نمیگیرم برو ولی بخون!خنده

حالا امروز تمرینا تموم شد گیر داد به حرف زدن و خندیدنم!خنده

یه لحظه لیست محرومین رو هم گذاشت جلوش گفتم هیچی دیگه تموم شد بریم ترم بعد بیایم!!!افسوس

دیدم نه بازم بیخیال شد گفت اشکال نداره!قهقهه

دمش گرم خدایی استاد به این میگن!خنده

حیف داره میره از دانشگاه وگرنه کل واحدامو با این برمیداشتم!خنده

داستانی شده بود ولی این صنعتی...!

خدا رو شکر تموم شد وگرنه دیگه کم کم از دانشگاه هم اخراجم میکردن فکر کنم!قهقهه

حالا این به خیر گذشت!

کلاسای ریاضی و اقتصاد خرد م مونده!

ریاضی که نمیدونم منو با کی اشتباه گرفته بود گفت دو جلسه ست پشت هم داری حرف میزنی بهش گفتم استاد من جلسه قبل نبودم!بد نگاه میکنه!خنده

من:نیشخند

استاد:منتظرابرو

میرسیم به اقتصاد خرد!خنثی

استاد عزیز انقدر مهربونه هر جلسه به همه منفی میده!

اصلا یه منفی میده بعد درسو شروع میکنه!

انقدر خوووبه!خنثی

دمش هم گرم!خنثی

کتابش انقدر خوبه!موارد استفاده ش هم گسترده ست!مثل همین عکس!خنده

ایشاالله 4 سال دیگه کاردانیمو میگیرم با این اوضاع!نیشخند

خدا کنه به خیر بگذره این ترم!خنده

اون از درس خوندمون قبل امتحان ، با اندکی اعتماد به نفس و کمی ن

از خوابم زدم من ، میدونی من خسته باشم و نخوابم یعنی چی؟ خنده

حالا جمعه ای ظهر رفتیم بیرون ، برگشتیم خیلی خسته بودم، یسری درسا هم مونده بود ، واسه اینکه خوابم نگیره دو تا نسکافه درست کردم خوردم ... خیال باطل

 

اینم از بعد از امتحان ، که قشنگ تخریب شخصیتی شدم منخنده

از احوالات بعد از آزمون عکس در دسترس نیست ... ابله

 

 

فکر کن سوال داشتیم که آیه ذکر شده مربوط به کدام ویژگی اعجاز محتواییه؟

منم ندیدم نوشته که کدام ویژگی اعجاز محتوایی

دقیقا تو جواب نوشتم اعجاز محتوایی ، تازه کلی هم چک کردم که اشتباه وارد پاسخنامه نکنم . خنثیخنده

مصحح چقدر بخنده بهم دلقک

حالا بقیه غلط ها رو هم میذاریم کنار ... :-سوت

 

 

قبول دارید درخت توتی که شاخه هاش پایین باشه ، تازه شاخه های پایینش پر از توت رسیده باشه ، بهشته؟! فرشته

از آزمون که اومدیم بیرون ، دو تا درخت توت سفید و قرمز تو حیاط حوزه کشف کردیم که تو هم پیچیده بودن ، شاخه هاشون پایین بود ، تازه توت های رسیده هم داشتن خنده

عالی بود اصلا ، به قول دوستم از امتحان دینی اومدیم بیرون اومدیم تو بهشت مژه

+ البته یسری به طور مشکوک میگفتن که مطمئنید اینا طبیعیه؟

طبیعی بود که توت هاش رو میچیدن، این توتاش دست نخورده س قشنگ ... متفکر

ولی ما که کلی خوردیم ، هیچی مون هم نشد ، ادامه ش رو هم گذشتیم برای دو شنبه ، خیلی هم عالی اصلا عینک

 

 

گفتی که گوشی رو هم باید بذاری کنار.  خب؟

بعد گفتم ربطی نداره ، گفتی شاید داشته باشه. خب؟

خیلی خوشگل منو باید ضایع میکرد خنده

ساعت گوشی رو گذشتم رو زنگ که بیدار شم ، بعد داشتم کار میکردم باهاش ، نمیدونم چه مرضی گرفت منو که رفتم پین ِش رو دست کاری کردم ، مسدود شد ، حالا PUK code میخواست ، منم نمیدونستم باید چیکار کنم و اینا...

حالا خوابیدم ، بخاطر همین که آلامش زنگ نخورد ، خواب موندم که هیچی ، بیدار هم شدم یهو استرس اینو گرفتم که سیم کارت نسوزه حالا تو امتحانی درگیر سیم کارت گرفتن شیم و اینا بازم ... ابله

دیگه آخر موفق شدم درستش کنم ، ولی همون وقته رو گرفت :-سوت

کلا این دنیا یه جوری باید منو ضایع کنه آخرش خنده

 

 

 

1393-2-27

**امیرحسین**

امروز قرار شد با دوستامون بریم نمایشگاه!

این نمایشگاه هم داستان شده واسه ما امسال!همش نمایشگاهیم!خنده

یه جایی رو که دو بار با بهترین دوستت رفته باشی دفعه سوم دیگه وقتی میری نمیتونی بدون اون باشی!همه جای اونجا رو که میبینی به یادش میوفتی و همش به یادشی!راستش دروغ چرا؟دلم گرفت!مخصوصا امروز که دوستم با دوستش اومده بود...خنثی

وقتی فکر میکنم به اینکه شاید مثل پارسال بشه و تا سال دیگه نتونم ببینمش دیگه واقعاخنثی...(ایشاالله اینجوری نباشه)

رفتیم اونجا ایستگاه گرفتیم!ایستگاه شدیم!خنده

ایشون نشستَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَند!خنده

آیس پک خوردیم...نگرانمن دیگه عمرا با اینا برم بیرون آیس پک بخورم!هر سری رفتیم یه گندی زده شده هیچی از آیس پک نفهمیدیم!خنده

رفتیم قسمت بازی های فکری از این بازی های برجک گرفتیم!خنده

بعدشم که شبستان و زندگی نامه ی ناصر خان...

بعدش رفتیم بالا همینجوری دو نفرمون داشتیم پایینو نگاه میکردیم ملت همه جمع شده بودن بیان ببینن پایین چه خبره!قهقههاصلا یه وضعی بودا!قهقهه

برگشتنی تو brt بودم پشت چراغ قرمز داشتم بیرونو میدیدم دیده اااااا بابام!!!خنده

هیچی دیگه پیاده شدم با بابام برگشتم خیلی هم عاااالی!خنده

برگشتیم رفتیم خونه ی عموم!پسر عموم به دنیا اومده!خییییییییییییلی هم عالیه!خنده

↓↓↓ایشونن↓↓↓خنده

نمیدونستم امروز روز خوب بود یا بد!به خاطر همین اسم این مطلب اینجوری شد!خنده

 امروز دقیقا همون روزی بود که دو ساله منتظرشیم تا به بهترین نحو اجرا بشه ...

همون روزی که یک ساله همه برنامه هامونو براش میچیدیم تا خوب اجرا شه ...

همون روزی که هی مینداختیمش عقب تا برنامه هایی که جا مونده رو درست کنیم ...

 

و امروز ، خیلی هم خوب ، خیلی هم به یاد موندنی ، اولین کارگاهمون رو ساختیم و اجرا کردیم خیال باطل

 

با همه ی استرس ها قبل برنامه و سوتی های مجری و بعضی از بچه حین برنامه که کلی هم خندیدم ، عالی بود خنده

با اون حلقه وسط سِن و همه بچه ها با هم و ... مژه

 

طاقت  بیار رفیق ...

 

 

آبجیم رو هم با خودم برده بودم ، نمیدونم این بچه چرا این همه انرژی داره ؟!صبح که 6:30 بیدارش کردم ، با مترو رفتیم ، رسیدیم اونجا هم هی تو سالن میدویید و این ور و اون ور میرفت ، برگشت هم که با بچه ها پیاده برگشتیم و سر راه هم رفتیم پارک ، این همچنان انرژی داشت!!!  از وقتی هم که اومدیم خونه ، نگرفته بخوابه که تعجب

 

فکر کن قشنگ سه ساعت پیاده داشتیم راه میرفتیم ، اصلا هم نفهمیدیم خودمون ، رسیدیم انقلاب دیدم ساعت 3ئه !!! در صورتی که 12 اجرا تموم شده بود ابله

 

برگشتنی رفتیم آب طالبی بخوریم همه با هم ، آبجیم میگه من آب هویج میخوام ، آب هویج گرفتیم ، یکم ازش خورد ، بدش اومد گفت نمیخوام !!! میگم مگه خودت نگفتی میخوام ؟! میگه من غلط کردم ... منتظر

 

در آخر هم من منتظر فیلم برنامه م ... فهیمه نیستم اگر نگیرمش خنده

 

1393-2-18

فکر کن کل امروز رو فقط واسه یه زنگ تحمل کردیم همه مون خنده، آخرین جلسه با یه معلم که کلا میره و شااااااااااااااید فقط به صورت اینترنتی بتونی ببینی :-"

 

رفتیم نیمکت های بزرگترین کلاس مدرسه رو مرتب کردیم و اونجور که  خواستیم چیدیدم ، معاونمون برگشته میگه نمیذارم اونجا جشن بگیرید ابرو

برگشتیم کلاس خودمون رو دوباره نیمکت هاش رو  چیدیدم ، الان میفهمم که چقدر لهم!! خیال باطل

 

حالا این به کنار ، تزیین کلاس و عکس و چیدن میز غذا ها و فکر به اینکه چجوری این همه غذا رو بخوریم و ... خنده از همه مهم تر اون کیک به اون بزرگی رو چجوری بخوریم بعد از اون همه غذا؟! ابله

پر کردن تخته و عکس گرفتن های پای تخته و مسخره بازیا و حسودی بعضیای دیگه تو مدرسه  و آخرش هم یه خاطره از آخرین روز امسال عینک

+به دلیل مسائل نفرینی و این حرفا از گذشتن عکس معذوریم  شیطان

 

خیلی هم خوب ... مژه

 

1393-2-17

**امیرحسین**

سلام!نیشخند

فکر کن دو شب درست نخوابیده باشی یهو ساعت 5 صبح پاشی تمام برنامه های روزتو چک کنی با خودت که چی بپوشی!کی حرکت کنی که دیر نرسی!چیا باید بگی و ...

بری کلاس حضور و غیاب استاد بیوفته ساعت دومی که تو نیستی!یعنی یه غیبت کامل!یعنی 7:30 صبح کلاس بودن و نشستن تا 9 کشک!!!

حالا 9 پا میشی با این روحیه ی خووووووب میری جایی که باید بری!

طبق معمول زود میری که دیر نکنی!نیشخند

و لحظه ای که کلیییییییی منتظرش بودی میرسه!قلب

5-6 ساعت دوست داشتنی...خیییییییس شدن...اولین کادوی تولد امسال...زل زدن بهش وقتی داره فکر میکنه واست چی بنویسه...و اسمش زیر یکی از عدد های خاص کادوی فراموش نشدنیش...

امیدوارم بازم تکرار بشه...

با وجود تمام استرس ها و انتظار های قبلش و خنگ بازیام و  همه ی خستگی های بعدش ، عالی بودی ...

عالی ِ عالی ... بغل

راه رفتن ، کتاب ، 5 دقیقه بده دست من ، تولد ، خواهر و برادر ، 970 ، پارسال دو روز پیش (یعنی دو روز بعد ) ،

مترو ، فکر ، نوشتن ، صفحه 17 ، 6 ساعت ِ فوق العاده و ... مژه

 

 

به علاوه ی یه خاطره ی به یاد ماندنی ِ خیلی خیلی خوب و یه تشکرِ ویژه قلب

 

دیگه نمیدونم الان چجوری بنویسم که حس منتقل شه ... یعنی احتمالا غیر قابل توصیفه اصلا خنده

 

 http://up10.ir/uploads/up943221399379095_522144_413111225413022_1809852117_n.jpg

 

+ به امید یه روز خیلی خیلی خوب دیگه خیال باطل

 

 1393-02-15

یعنی آدم آب شه بره تو زمین سوتی نده ...

رسیدم سر آزمون نشستم ، قشنگ ته ته سالن ، اونی که میز جلو من بود هم رسید ، اومد بشینه شروع کرد که اااه آخر سالن و خوب نیست و اینا ، منم شروع کردم گفتن که بابا آخر که خوبه ، به همه جا احاطه داری عینک

میگه نه بابا نمیشه اینجا تقلب کرد که

منم میگم ، آخر سالن که خوبه ، همه جا رو میبینی ، جلو بشینی نمیبینی کی پشتته و اینا خنده

گفت نه جلو رو زیاد توجه نمیکنن و این حرفا نیشخند

 

این روشو کرد اونور ، یه خانمه نشسته بود صندلی بغلی ، گفت دبیرستانی هستی؟

گفتم آره ، گفت برای چی هستی؟

میگم برا المپیاد دیگه مگه قراره برای چی اینجا باشم؟

بعد میپرسم مگه شما واسه چیز دیگه ای اینجایی؟

میگه نه من مراقبم آخ

من آخه تو این وضعیت چی باید بگم؟؟؟ ابله

 

 

بعد من موندم ، آخه مگه ملت نمیدونن که صندلی ها به ترتیب شماره ها چیده شده ، دقیقا فازشون چیه که تک تک صندلی ها رو وایمیسن شماره ش رو نگاه میکنن؟! ابرو

 

خبرنگاره اومده بود ، اومد سمت من شروع کنه مصاحبه ، میگم من نه لطفا خنده

میگه فقط میخوام بپرسم چه مقامی میاری ؟

میگم خب راحت نیستم ، نمیخوام مرسی مژه

امان از خجالت ... ابروخنده

 

 

1393-2-5

 

آخ امروز خوب بود ، بر خلاف انتظاری که از امروز داشتم نیشخند

 

انتظار داشتم اون عربی چی چی نشده رو گند بزنم ، که نسبت به خودم حس میکنم خوب دادم مژه

حس میکردم زنگ ادبیات و هندسه مزخرفی داشته باشیم ، که اونم با توجه به اینکه هیچی گوش ندادم خیلی خوب بود ابرو

بخصوص که بعد از هندسه ، باروووون  گرفت ، اصلا عالی ابله

بعد از هندسه ، حسابان داشتیم که اومدن گفتن بچه ها تک زنگه از کلاسا خارج نشید ، ولی بچه های پایه سوم و چه به حرف گوش دادن ، اونم تو بارون؟؟ خنده همه با هم رفتیم حیاط و دست و حلقه و ...

اصلا عالی بغل

 

یه ربع آخر مدرسه هم معاونمون میگه دیدم زیادی کردمتون تو کلاس بذار یکم حال بدم بهتون ، واسمون آهنگ پخش کرد خنده

 

با اینکه بارونِ زیادی نبود ولی در کل میشه گفت خیلی خوب و به موقع بود مژه

 

 

خدایی اون حسی که تو کلاس پیش دوستت نشستی ، رعد و برق میزنه و بارون میاد ، و اون حسی که با همه بچه ها با هم زیر بارونید تو حالت عادی اصلا نیست ...

 

1393-2-3