دو تا آدم... :دی

۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

اینم از هدف های این ماهی که گذشت نیشخند

 

1- این که خوب بود ، جدا از اون روزایی که نمیرفتم کتابخونه و خوابم میبرد خوب انجام شد . عینک (√)

 

2- برنامه ریزی هم که خوب بود ، البته این هفته رو مشاور واسم برنامه نوشت نیشخند (√)

 

3- این یکی نشد دوباره ، فقط روزایی که صبح آزمون داشتم ، قبلش میرفتیم پارک کنار حوزه با داداشم یکم ورزش میکردیم ابرو در کل خوب نبود . (×)

 

4- این که 100 البته انجام میشه بازندهخنده (√)

 

5- این یکی رو که نگو اصلا قهقهه

اون روزم دبیر فیزیکمون میگه : فهیمه دیگه امسال کتاب غیر درسی و از این چیزا رو ول میکنیا ~ منم به این حالت : خندهآخ

همین الان در مورد کوانتوم میخوندم پا اینترنت :-سوت مژه

ولی در کل خوب بود ، سعی کردم کمتر فکر کنم و این حرفا ( با اینکه اصلا قشنگ نیست ) نیشخند (√)

 

 * در آخر هم اینکه این ماه میتونم بگم خوب بود ، با اینکه یسری کم کاری ها و وقت های پرت داشتم ولی درکل خوب بود !

باید جبران کنم دیگه بالاخره ابله

قابلِ ذکره که این دو ماه خیلی زود گذشت خنثیخنده

 

 

چند روز پیش از مدرسه اومدم ،‌نشسته بودم با مامانم حرف میزدم و اینا ، مامانم داشت از اتفاقای اون روز میگفت؛

گفت که اون روز زنگ زده دبستانم که ببینه شرایطش چجوریه که اگرجور شه آبجیم رو اسم بنویسه و از این حرفا !

 

میگفت زنگ زدم ، شروع کردم صحبت کردن و اینا ، بعد پرسیدم که مدیریت هست یا نه ؟

گفت امروز نیستن .

بعد اسم پرسید و اینا ، گفت فلانی ام .

میگه تا فامیلی رو گفتم ، برگشت گفت :

ااا سلااااام مامان فهیمه ای ... مژهخندهتعجب

گرم شد و اینا ؛

مامانم میگه اینقدر صمیمی شد یهو، روم نشد بپرسم کی هست اصلا خنده

بعد ادامه داد و اینا که برای دختر کوچیکَم میخوام و اینا که برگشت گفت میای فهیمه رو هم بیار ... خوشمزه

 

اصلا باورم نمیشد بعد از چننند سال ( حدود 6 سال میشه ) یکی تو مدرسه با فامیلی منو یادش بیاد و اینقدر صمیمی شه؟!

من همش فکر میکردم شااااااااااااااید فقط مدیره که ممکنه یادش باشه منو ؛

بعد اینکه فهیمدم یکی دیگه هم هست که نمیدونم کیه ولی منو خوب یادش باشه ابله

اصلا خیلی خوشحال شدم خنده

رو هوا بودم اون لحظه که مامانم اینو تعریف میکرد اصلا خنده

 

 

× چند تا جمله که انرژی مثبت میده بهم و دوسشون دارم رو هم باید اماده کنم بزنم در و دیوار و اینور اونو که واجبه خنده

 

 

1393-5-30

تغییر دکوراسیون اتاقم خیلی کار داشت واقعا!

اتاق کوچیک هم که هست دیگه هیچی!

ولی خب تصمیمشو گرفتم باید انجام میدادم!خنده

کلی زحمت داشت!

چند شب تو اتاقم هم نتونستم بخوابم حتی!

ولی خدا رو شکر هم خودم راضیم الان هم هر کی دیده میگه خوب شده!خنده

چند تا عکس دارم از وضعیت اتاقم تو  این مدت میذارم ببینید!نیشخند

نظرات مثبت تون(!!!خنده!!!)هم بگید!خنده

*وضع اتاقم همون اول که به هم ریختم کلا همه چیو!خنده

*بعد اینکه تونستم وسایلو مرتب کنم یه گوشه یه خورده!خنده

*اینم وضعیت فعلی اتاق!خنده

البته با تشکر از مادر گرامی که زحمت رو تختی و اینا رو کشید!نیشخند

و پدر گرامی که تو خرج افتاد!نیشخند

و البته آینه بزرگ داشتن در حضور خواهران گرامی بد دردیه واقعا!خنثیخنده

حالا نظرتون؟نیشخند

رمزش 4 رقم آخر شماره گوشیمه!خنده

این چند روز که درس میخونم ، اینقدر که سرم پایین بوده ، گردن درد گرفتم  ...خیال باطل

بعد دیشب یاد معلم پنجم دبستانم افتادم که تو سال یهو 2 هفته نیومد مدرسه ، بعد فهمیدیم که به خاطر گردنش بیمارستان بوده و اینا ؛

وقتی هم برگشت از این چیزا که میبندن دور گردن ، از اونا داشت اومد سر کلاس .

بعد به ما میگفتن از بس برگه صحیح کرده و کلا سرش پایین بوده اینجوری شده .ابرو

حالا از دیروز من میترسم اونجوری شم خنثیخنده

 

بعد این چند وقت که جواب کنکوری های امسال اومد ، اصلا انگیزه گرفتما خنده

ولی میگن (!) رویا نباشه فقط :-سوت

 

فعلا همین مژه

 

1393-5-15

اصلا یه وضعی شده!

خواب و اینا که هیچی اصلا!نیشخند

کارای مرتب کردن اتاق هم که تموم نشده هنوز کامل!خنثی

امروز ثبت نام آموزشگاه رانندگی هم تموم شد و جلسه ی اول آیین نامه رو هم رفتیم!نیشخند

دیروز رفتیم آموزشگاه گفتن مشمول خدمتی!باید بری پلیس +10!خنثی

صبح ساعت 8 رفتم پلیس +10 گفتن کپی بگیر از اشتغال به تحصیل و شناسنامه و یه قطعه عکس بیار!خنثی

من:الان عکس از کجا بیارم؟؟؟سوال

مجبور شدم برگردم خونه عکس بردارم!

حالا 9 صبح کپی از کجا بگیرم؟؟؟

رفتم یه جا پیدا کردم باز بود کپی گرفتم!

9:30 دوباره رسیدم پلیس +10!کاراش خیلی طول نکشید!

9:45 اینا تموم شد!

رفتم آموزشگاه ساعت 10 بود گفتن مسئولش نیومده ساعت 11:30 -12 بیا!خنثی

برگشتم خونه ساعت 11:45 رفتم دوباره برگه ی معاینه چشم رو گرفتم مجبور شدیم بریم خیابون اشرفی واسه معاینه چشم!

رفتم تو دکتره میگه با عینکی دیگه؟خنثیمن:ابرو

میخواستم برم آموزشگاه بگم میگفتین من 18 تومن و همینجا میدادم مهر با عینک میزدید واسم دیگه!خندهمن که عینک رو چشمم بود آخه!!!نیشخند

برگشتیم آموزشگاه برگه رو تحویل دادیم گفتن ساعت 2 کلاسه!

حالا ساعت چنده؟1:30!خنثی

من:بابا من از صبح دارم میدوئم!ناهار نخوردم!کتاب نیاوردم!کلاس چی؟ابرو

هیچی دیگه نشستیم سر کلاس تا 4!

برگشتم خونه قشنگ له له دیگه!نیشخندناهار خوردم خوابیدم!

بعد یه ساعت زنگ زدن بیدار شدم!!!خنثی

این خواب سبک هم داستانیه ها!خمیازه

در اتاقمو باز کنن هم بیدار میشم حتی!!!خمیازه

داشتم حساب میکردم دیدم من امروز 10 تا خط ماشین سوار شدم!!!خنده

تازه برگشتنی از آموزشگاه رو هم پیاده اومدم!!!نیشخند

فردا هم کلاس دارم!

5شنبه امتحانه!

5شنبه مهمون هم داریم باید اتاقو تموم کنم دیگه!نیشخند

دیگه نمیتونم هی بندازم فردا کارا رو!خنده

برنامه هام هم همه به هم ریخته!

کلا یه وضعیه ها!خنده

دختر خاله م یه پسر داره یک سال و تقریبا 3 ماهشه!نیشخند

یعنی عالیه این بشر!خنده

عاشقشم!قلبنیشخند

اومده بودن خونه مون!یعنی کلی خوب بود!نیشخند

میرفت اتاق من رو تختم خنک بود کلا پخش میشد رو تخت!خنده

بوسش میکردم رو هوا همینجوری بوس میکرد!قلبنیشخند

گل بود نشون میداد میگفت گــُـُـُـلنیشخند

سفره گذاشته بودیم زیتون آورده بودیم نشسته بود میخورد میگفت"انگ"!

از دختر خاله ام میپرسم انگ چیه؟میگه فکر میکنه انگوره!خنده

نشستم کنارش میگم انگ دوست داری؟سرشو تکون داد 2 تا دیگه زیتون برداشت خورد!خنده

سلام میخواست بکنه دستشو میاورد بالا!نیشخندیه چی تو این مایه ها!

صبح پاشده بودم تو اتاق نشسته بودن عکس میدیدن!یهو منو دید دستشو بلند کرد اینجوری!خیلی عشقه!خنده

میگفتیم بپر میشست یه خورده بعد پا میشد!خنده

ما واسش دست میزدیم دوباره میپرید(!)!خنده

اگه دست نمیزدیم خودش دست میزد!خنده

من میپریدم هم واسم دست میزد!خنده

یعنی عشقه ها!قلب

فعلا هم چیز دیگه ای یادم نیست هم اینکه باید برم!نیشخند

اتاقم هم هنوز تو وضعیت داغونه!خنده

کمد و اینا گرفتم منتظرم آماده بشه بیارن که یه خورده مرتب بشه اتاق!نیشخند

یه چند تا عکس هم از مراحل افتضاح آماده شدن اتاق دارم میذارم بعدا!خنده

آبجیِ من الان دو دسته عروسک داره ؛

یسری اونایی هستن که مال من بوده که نگهشون داشته بودم و الان دادم آبجی باهاشون بازی کنه ابله

یسری هم اونایی هستن که واقعا واسه خودشن خنده

 

حالا تو این دو هفته اخیر دو تا عروسک گرفته که خیلی بامزه ن ، اصلا عالین خیال باطل

یکیشون از این خرس قهوه ای کوچولو هاس که خیلی نرمه و باید بگم خیلی دوسش دارم ... مژه

از اینا:

اصلا کلا عروسکاش رو نگاه میکنی انگار باهات حرف میزنن ، نمیدونم چه داستانیه یول

 

حالا اینا رو گفتم که یه اعترافی کنم ...

 باید اعتراف کنم که دیشب از ابجیم اجازه گرفتم که شب همین عروسکه پیش من باشه و با این خوابیدم خنده

همچیم حسی داشتم اصلا ... بغلقهقهه

 

1393-5-5

همیشه از چیزای کوچیک خوشم میومد

 از اون کوچیکایی که بعد ها بزرگ میشد ...  بغل

 

× از اون مغازه کتاب فروشی کوچولویی که از یه مغازه 6 متری شروع شد و الان شده یکی از معروف ترین کتاب و لوازم التحریر فروشی های محله مون .

 

× از اون هیئت کوچولویی که اولایل فقط تو محرم بود و فقط تکیه برای مردا داشت و الان حتی یه واحد آپارتمان خریدن و محرم و ماه رمضون و صبح های جمعه برنامه ثابتشونه .

 

× از اون تلاش های کوچولویی که باعث کار های بزرگ میشه، باعث رسیدن به جاهایی که دوست داری.

 

× از اون دلگرمی های کوچولویی که آرزو های بزرگت رو برآورده میکنه.

 

× از اون هدف های کوچولویی که با بزرگ شدنت هی بزرگ و بزرگ تر میشه .

 

× حتی از اون دوست داشتن های کوچولو که به چه جاهایی که نمیرسه ...

 

× آره از اون پله های کوچولویی که با بالا رفتن ازشون به جاهای بزرگ تری میرسن .

 

همیشه از دیدن این چیزا و حس کردنشون لذت بردم و می برم! خیال باطل

شاید اینا نشان دهنده همون ضرب المثلیه که میگه:

" قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود ! "متفکر

حتی اگر نباشه  هم، هر چی که باشه خیلی قشنگه ... مژه

 

 

 

 

1393-5-3

خب این ماه هم که شروع شده و ماه رمضون هم کم کم تموم میشه و اینا ... نیشخند

 

1- برم کتابخونه و اینا ببینم چجوری میتونم سازگار شم مژه

 

2- یه مدته شروع کردم به برنامه ریختن برای خودم که یاد بگیرم چجوری درست برنامه بریزم ؛

این روند رو ادامه بدم و برنامه های درسی م رو بچینم ! ابله

 

3- اون برنامه تفریح و ورزشی که واسه ماه قبول بود و بخاطر ماه رمضون نشد رو اجرا کنم ! بازنده

 

4- درس ها هم که کلا پایه ثابت هدف هاست خنده

باید عین چی بشینم بخونم :-سوت

 

5- این مورد رو نمیدونم هدف کنم یا نه ولی کلا دوست دارم بگمش نیشخند

هی من میام بهش فکر نکنم ، یکی میاد یه چیزی میگه نمیشه !

همین بحث فیزیک کوانتوم و متافیزیک و جهان و کائنات و فلان و اینا ...

اینکه بهش فکر کنم یا نه !

البته ناخودآگاه میاد ،‌ حداقل 50 درصدش دست من نیست نیشخند

 

× فعلا همیناس که به ذهنم اومد ،‌هر چیزی دیگه به ذهنم رسید میام اضافه میکنم فرشته

*اول از همه یه فاتحه بخونید واسه ی پسر عموی دوستمون!لبخند

1-برم واسه تعلیم رانندگی ثبت نام کنم

2-واسه امتحانا بشینم درس بخونم و پاسشون کنم ترجیحا با نمره ی خوبنیشخند

3-اتاقمو مرتب کنم و تغییرات لازمو بدم توشنیشخند

4-برسم برم با دوستم شرکتها کار کنم بتونه پاس کنه شهریور...

5-ورزش کنم بازم و بیشتر از قبل...

6-پسر خوبی بشم!خندهدوستامو اذیت نکنم انقدر!خنده

**همه ی این مورد ها مشروطه به اینکه نخوایم خونه مونو عوض کنیم و همین خونه بمونیم!نیشخند

***اینترنتم داره تموم میشه تا مشخص شدن وضع خونه هم نت ندارم!خنثی

اول یه توضیح بدم که موقعی که داشتم هدف های این ماه رو مینوشتم اصلا حواسم نبود که ماه رمضونه ،‌ واسه همین یسریاش رو نشد انجام بدم نیشخند

 

1- اینو فکر کن اصلا یه درصد رسیده باشم بهش ، 3 فصل از 11 تا خوندم فقط :-سوت (×)

 

2- برای خوندن کنکور یکمکی آماده شدم ولی درسای سوم رو دوره نکردم باز ابله(√)

 

3- کتاب غیر درسی نخوندم ولی به جاش یه دی وی دی مستند گرفتم دیدم که به اندازه همون کتاب ارزش داشت و چسبید واقعا خنده (√)

 

4- میشه گفت اینو تونستم ، یکم ملایمم فعلا ؛ (√)

البته اگر آموزش و پرورش (!) بذاره ما یه مدت آروم باشیم...

البته بگم که با وضعیتی که پیش اومد و خیلیا بد جور درگیر شدن ،‌خوب تونستم آرامش خودم رو حفظ کنم ،‌ البته اگر بعدا به عمق فاجعه پی نبرم و آرامشه خراب شه :-سوت

 

5- این مورد از اونایی بود که حواسم به ماه رمضون نبود ،‌میخواستم برم کتابخونه که سختم بود این ماه ،‌میره واسه ماه بعدی، همین ... نیشخند (×)

 

6- نظری ندارم ، نمیدونم شد یا نشد ... :-سوت نیشخند (!)

 

7- لیست که هیچی ،‌کلیش رو هم خریدم؛ (√)

اینایی که تا همین الان خریدم فقط یه نصف یه قفسه رو گرفته !!!! خیال باطل

البته بازم مونده :-سوت

 

8- خب روز شمار هم به جای خاصی نرسید ، تقریبا همونه که بود !! (×)

 

9- برای این مورد هنوز برنامه مشخصی نریختم ، تا ماه بعد که به یه حالت ثباتی برسم ببینم چجوری میشه نیشخند (×)

 

10- مسیر خاصی باز مشخص نکردم ولی خب تا حدودی معلوم شده ، بهتر از قبله! مژه (!)

 

 

در کل اینکه نه خیلی خوب بود نه خیلی بد نیشخند

 

به امید بهتر از این ... بازنده