× چقدر بارون این چند وقت خوبه ، من به شخصه تا حالا اینجوریش رو ندیده بودم
خیلی خوبه ، و چقدر زیر بارون دیشب خوب بود ...
تا حالا به رعد و برق دقت نکرده بودم ، شما دقت کرده بودید؟
زیر اون بارون شدید ، وقتی رعد و برق میزد ، طوری که کاملا آسمون روشن میشد ؛
نورش از قطره های آب بارون رد میشد و آسمون پر از قطرات آب رو کاملا نشون میداد و قطر های آب مثل دونه های الماس میموندن که تو هوا پراکنده ن ، دقیقا در یک ثانیه این همه زیبایی ... عالی بود ...
دقت کرده بودید واقعا ؟!
بعد اون نور خطی ش که از یه جایی به بعد دو شاخه میشه و دوباره هر شاخه از یه جایی به بعد دوشاخه میشه و ...
دیشب رعد و برق هم به لیست علایقم اضافه شد
الان هم چشام رو باز کردم ، فهیمدم برق رفته ، باد میاد شدید ، و هوا در راستای یه هوای بارونیه ...
میشه این روند ادامه داشته باشه ؟
و من بازم میخوام برم زیر بارون ...
× نمیدونم چرا چند وقته کلا زیاد دزد بهمون میزنه
سر این نمایشگاه ، ال سی دی نو رو از تو غرفه دزدیدن و اینا ...
بابام رفت پیش حراست نمایشگاه که پیگیری کنن و اینا ؛
و واقعا هم پیگیری کردن ، امروز مامانم زنگ زده میگه ، گرفتنشون و اینا
منم که باورم نمیشد ، چجوری به همین راحتی پیدا کردن آخه ؟!
فهمیدیم که از دوربین عکس رو در اورده بود و شناسایی و این داستانا و سر بزنگار رسیده بودن گرفتنشون
حس این فیلم پلیسیا بهم دست داد ، فکر نمیکردم به همین راحتی پیدا کنن ...
بعدش هم مامانم برگشته به بابام میگه پسره یه سال از فهیمه بزرگتر بود که دزدی کرده بود ... میگم خیلی ممنون از مقایسه
× حالا آبجیم صبح تا شب شبکه پویا داره کارتون میبینه و من نمیدونم باید چیکار کنم که سر یه ساعت خاصی بشینه پای تلویزیون ، چون اصلا اینجوری خوب نیست و اینا ... (کسی راه حل داشت بگه لطفا :-سوت )
این هیچی حالا ، مقدمه بود !
بابام اومد همون ال سی دی رو با ال سی دی خونه جا به جا کنه ، آبجیم هم ذوق زده و اینا ، برگشته میگه آخ جون آبجی شاید این کارتون جدید تر داشته باشه ...
دقیقا منو داداشم از درون اینجوری بودیم :
× این چند وقته همینجوری پشت هم دارم امتحانایی رو که هی میگفتن آسونه آسونه رو گند میزنم میره ...
به اونایی هم که سال های دیگه نهایی دارن توصیه میکنم به حرف معلم ها گوش ندن که میگن نهایی کاری نداره ؛
از همون اول سال هر درسی رو دادن سوال های نهایی ش رو بخونن ؛
همچین میان از یه جایی یا از یه نکته ای سوال میدن که میمونی ، اینجوری هم نشه یه جایی یه چیزی نمینویسی حالت گرفته میشه ...
خیلی قشنگ با اعتماد به نفس تو اتوبوس بودم و تنها نگرانیم سر این امتحانه بی دقتی بود ، وگرنه مطمئن بودم غلط ندارم ، ولی همچین غلط هام زد بیرون که خودم موندم
به دوستم میگم یعنی این حسابان رو من 20 شم انگیزه میشه از این به بعد بقیه رو هم 20 شم !
الان کاملا انگیزه شد ...
× میرم این خاطرات و حرف های بچه ها دانشگاهی و فارغ التحصیل (املا؟) رو میخونم یه حسی که نمیدونم خوبه یا بد بهم دست میده !
× این مدت فکر میکنم که چقدر با اون چیزی که میخواستم و فکر میکردم فاصله دارم الان ...
حداقلش اینه که قبلا هر چقدر سعی میکردم یه چیزی میشد ، الان انگار هر چقدر که دست و پا میزنم ، همون سر جام وایسادم تکون نمیخورم
نمیدونم شاید هم دلیلش بحث انگیزه و هدف و ایناس ولی آخه اینقدر؟!
شاید هم همش تلقینه ، همونی که 2 سال طول کشید تا تونستم خودمو قانع که دارم اشتباه میکنم و چیزی به جز تلقین نیست !
نمیدونم ...
فقط امیدوارم سر کنکور تکرار نشه
× بعد از کلی تلاش و بازی و اینا بالاخره تونستم برم رو 4096
میدونم خیلیه
اومدم برم بالاتر خرابکاری کردم
دیگه میریم برای 8192 ، باشد که رستگار شویم ...
× و تاریخ امروز ...
1393-3-3