up to now...(به روایت تصویر:دی)
**امیرحسین**
اول از همه اینکه موقعی که داشتم عکس های قدیمی و تقریبا قدیمی رو میدیدم کلی خاطره اومد تو ذهنم که میخواستم بنویسم ولی به خاطر شباهت به پست قبلی ترجیح دادم نذارمش فعلا!
فعلا فقط به روایت تصویره همه چی با شاید یه خورده توضیحات!
اگه کیفیت عکس ها پایینه ببخشید قدیما دوربین کیفیت بالا نبود منم از رو عکس ها عکس گرفتم!
1-بچگی ها...
2-روی پای خواهر گرامی...
3-خیلی هم عالی...
4-اوووووووووف اصلا یه وضعی...
5-...
6-...
7-چقدر مسخره بازی در آورده بودیم با اون عصا...
8- دو تا شیطونی!
اینو میخواستیم بپریم رو هوا عکس بگیریم!فقط هم همین عکس از کل عکسا مشخصه که پریدیم!بقیه اش یا هنوز نپریده بودیم یا رو زمین بودیم!
با پسر عمه/دایی ام!اونجوری که میخواستیم نشد این قسمتش!ولی این از همه شون بهتر شد!
9-عشق منن ایشون...
10-چابکسر-گیلان!واقعا اون شب خیلی خوب بود!
11-روز آخر سال اول هنرستان...
12-روز های پر از خاطره...
آخرین سال نوی کلاس زبانمون!
کلاسی که بیشتر از 6 سال فقط به عشق اینکه دوستام بودن و به خاطر خوبی های معلممون میرفتم!
یه روز پر از خنده و شادی!بازم همون چابکسر!
13-و در آخر عید امسال!
++ببخشید عکسا زیاد شد!
+++خیلی دوست داشتم از یه روزایی عکس داشتم!نه واسه اینکه بذارم اینجا!واسه انرژی هایی که میدونم اگه عکسی بود ازش میگرفتم!
- ۹۳/۰۳/۳۱