دو تا آدم... :دی

قحطی عنوان دارم من = پست چهارم :دی

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۲۰ ب.ظ

صبح که داشتم آزمون آنلاین میدادم ، آبجیم یه لیوان آب اورده واسم میگه بخور ، خسته شدی قلب

 

ظهر هم قهر کرده بود ، رفته بود تو آشپزخونه ، منم کار داشتم رفتم آشپزخونه دیدم اونجاس ، برگشته میگه نیا اینجا میخوام تنها باشم ابرو ما هم از این حرفا بلد بودیم بزنیم ؟ متفکر

 

تازه تصمیم های بزرگی گرفتم؛

تصمیم گرفتم کم کم عادت کنم آهنگ گوش ندم ، مگر در مواقع خیلی مورد نیاز ، تا بعد کنکور

تصمیم گرفتم سعی کنم عادت کنم کم تر بخوابم و دیر تر خسته شم ( آره خیر سرم ابله )

تصمیم گرفتم عادت کنم درست درس بخونم ، اگر بشه ( از امروز کاملا مشخص بود که میشه خنده )

 

حالا تو این موقع به مواردی بر خورد کردم که نمیتونم ازش بگزم و واجب میدونمشون ولی نمیدونم چیکارشون کنم متفکر

مثلا یسری کتاب هست که خیلی مهمن که زود تر خونده بشن و هی حس میکنم بخوام بذارم بعد کنکور دیر میشه خیال باطل

یا مثلا یسری پژوهش هایی هست که باید زود تر برم دنبالش ولی وقتش نیست و باز هم فکر میکنم دیر میشه ... ابرو

اصلا داستانی دارم با خودم عینک

دقیقا حس همچین موقیتی رو دارم ↑

 

در ضمن دلمم تنگ شده قلب

+ احتمالا بعضی حرفا هست که باید زده شه ولی نمیدونم دقیقا چیه ؟! خیال باطل

 

 شب  خوش مژه

 

1393-1-28

  • fahimeh Ba

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی